
چرا برخی آهنگ ها را بارها گوش می دهیم
برای شما هم پیش آمده که یک آهنگ را بارها گوش دهید. تکرار صداها چه تاثیرات روان شناسانه ای بر ما دارد؟ چرا به بعضی از آهنگ ها در مرحله اول بی علاقه و سپس علاقه مند می شویم؟ برای دریافت پاسخ خود با ما همراه باشید و این مطلب را از دست ندهید.
موسیقی چیست؟
صف فیلسوفانی که دربارۀ این پرسش اندیشیدهاند پایانی ندارد، امّا بیشتر ما در پاسخ به این پرسش با اعتماد به نفس میگوییم: «وقتی میشنوم، میفهمم چیه». دربارۀ موسیقایی بودن، داوری محکمی وجود ندارد و داوریها به انعطاف پذیری شهرهاند. آهنگ هایی که در کلوپها پخش میشوند ممکن است اول به نظرتان خیلی مزخرف برسند، امّا پس از چند بار گوش دادن از آن ها خوشتان میآید و با آن ها ضرب میگیرید.
بی تفاوت ترین آدمها به موسیقی را به خانهای ببرید که در آن یک نفر در حال تمرین تک نوازی موسیقی معاصر است، عاقبت در حالی خانه را ترک میکند که یکی از آهنگها را با سوت میزند. تکرارْ عملِ سادهای است که میتواند مثل یک عامل جادویی باعث موسیقایی شدن بشود.
دلایل تکرار گوش دادن به آهنگ:
-بهبود توانایی پردازش با جادوی تکرار
تکرار، عمل ساده ای است که می تواند مثل یک عامل جادویی باعث موسیقایی شدن شود. روان شناسان دریافته اند انسان چیزهایی را ترجیح می دهد که قبلا تجربه کرده است. از زمانی به این واقعیت پی برده ایم که «رابرت زایونس» در سال ۱۹۶۰ برای نخستین بار «تأثیر نمایش محض» را اثبات کرد. در آزمایش او، افراد پس از دو یا سه بار دیدن یا شنیدن یک چیز (یک مثلث، یک تصویر یا یک آهنگ) بیشتر از آن خوش شان آمده بود حتی وقتی از مواجهه قبلی با آن آگاه نبودند.
در واقع وقتی افراد چیزی را که قبلا با آن مواجه شده اند، راحت تر درک می کنند، توانایی بهبود یافته شان در پردازش آن را به تجربه قبلی شان نسبت نمی دهند بلکه به اشتباه فکر می کنند خود شیء یا صدا خاصیتی داشته است که باعث شده راحت تر درکش کنند. به جای این که فکر کنند «این مثلث را قبلا دیده ام، به خاطر همین آن را می شناسم»، این طور فکر می کنند «آره! از این مثلث خوشم می آید، باعث می شود احساس باهوش بودن بکنم». این تأثیر، شنیدن موسیقی را هم دربرمی گیرد اما شواهدی یافته شده که نشان می دهند چیزی فراتر از تأثیر نمایش محض، نقش مخصوص تکرار در موسیقی را هدایت می کند.
فرهنگ ها در سرتاسر جهان، موسیقی های تکرار شونده می سازند. «برونو نتل»، موسیقی شناس دانشگاه «ایلینوی» آمریکا، تکرار شوندگی را یکی از معدود ویژگی های جهانی موسیقایی می داند که از مشخصه های موسیقی در سرتاسر جهان است. محبوب ترین آهنگ هایی که از رادیوهای آمریکا پخش می شود، بیشتر دارای یک گروه هم سرا هستند که یک ترانه را چندین بار اجرا می کنند و مردم به این ترانه های تکرارشده، چندین بار گوش می دهند. «دیوید هیوران»، موسیقی شناس دانشگاه ایالت اوهایو برآورد کرده است افراد در طول بیش از ۹۰ درصد زمانی که به موسیقی گوش می دهند، در واقع به قطعه هایی گوش می دهند که قبلا هم گوش داده اند.
اگر به دفعات کافی به آهنگ هایی که از حفظ هستیم گوش نداده باشیم، توی سرمان دوباره و دوباره می چرخند. خلاصه این که تکرار، چه واقعی و چه ذهنی، یکی از ویژگی های بسیار متداول موسیقی است. در واقع تکرار، پیوند بسیار محکمی با موسیقایی بودن دارد به طوری که با به کارگیری آن می توان مواد ظاهرا غیرموسیقایی را به آهنگ تبدیل کرد.
-گوش دادن با مشارکت خلاقانه
«دیانا دویچ»، روان شناس دانشگاه کالیفرنیا برای ادعاهای مطرح شده، مصداقی قدرتمند کشف کرد. او به این نتیجه رسید که گفتارآواز پنداری در واقع یک خطای ادراکی است و این گونه رخ می دهد که ابتدا یک جمله به طور عادی خوانده و سپس یک قسمت چند کلمه ای از این جمله، چندین بار پشت سرهم تکرار می شود. در آخر، صدای ضبط شده اولیه به طور کامل و مانند سخن گفتن عادی دوباره پخش می شود.
وقتی شنونده عبارت تکرار شده را می شنود، به نظرش گوینده ناگهان می زند زیر آواز. گفتار آواز پنداری نشان می دهد که دنباله یکسانی از صداها هم می تواند مانند سخن گفتن به نظر برسد مثل آهنگ؛ تنها بستگی به این دارد که تکرار شده باشد یا نه. در واقع تکرار می تواند در مدار ادراکی شما نوعی تغییر مسیر ایجاد کند که باعث شود بخشی از صدا را به صورت موسیقی بشنوید. این خطای ادراکی نشان می دهد موسیقایی شنیدن به چه معناست.
«موسیقایی شنیدن» توجه شما را از معنای کلمه ها منحرف و در عوض به شیوه خوانش (الگوهای زیر و بمی صدا) و ضرب اهنگ آن ها (الگوی طول زمان های کوتاه و طولانی) جلب و حتی شما را دعوت می کند که به همراه آن زمزمه کنید یا ضرب بگیرید. در واقع بخشی از گوش دادن به یک موسیقی، به معنای مشارکت خلاقانه در آن است. تکرار، کلید این وجه مشارکتی از موسیقی است.
-پدیده اشباع معنایی
برای این که بفهمید این فرایند چگونه عمل می کند، این ترفند را به کار بگیرید. از یکی از دوستان خود بخواهید یک کلمه انتخاب کند، به طور مثال «قاشق» و آن را چند دقیقه پشت سر هم برایتان تکرار کند. پس از مدتی به تدریج یک جدایی عجیب و غیر معمول بین صداها و معنی آن ها تجربه می کنید. این پدیده اثرِ «اشباع معنایی» نام دارد. هر چه کلمه از معنای خود دورتر می شود، جنبه های آوایی آن به طرز عجیبی برجسته تر می شود.
به طور مثال شیوه به خصوص تلفظ آن، تکرار حرف قاف در آن، ترکیب دو حرف قاف و شین و غیره. عمل ساده تکرار، شیوه گوش دادن جدیدی را ممکن می سازد که در آن، مواجهه مستقیم تری با ویژگی های حسی خود کلمه به وجود می آید. «کالوس پریِرای» روان شناس و همکارانش نشان داده اند وقتی به موسیقی هایی گوش می دهیم که برایمان آشنا هستند، فارغ از این که از آن ها خوش مان بیاید یا نه، ناحیه های احساسی مغزمان فعالیت بیشتری از خود نشان می دهند، حتی تکرارهای ناخواسته و کاملا خلاف ترجیحات موسیقایی ما هم قدرتمند هستند.
به همین دلیل است که موسیقی هایی که از آن ها بیزاریم اما بارها آن ها را شنیده ایم، گاهی می توانند ما را ناخواسته درگیر خود کنند. به طور مثال، وقتی در اتوبوس نشسته ایم، یک آن که به خودمان می آییم متوجه می شویم داریم آهنگی را که از رادیوی اتوبوس پخش می شود، مشتاقانه زمزمه می کنیم. آهنگی که هر روز از رادیو و تلویزیون پخش می شود و اصلا از آن خوش مان نمی آید. مواجهه مکرر، یک صدا را تقریبا به صورت ناگزیر به صدای بعدی اش متصل می کند، به طوری که وقتی یک تکه از آن را می شنویم، تکه بعدی فورا در ذهن مان حاضر می شود.
رواج حیرت آور تکرار در موسیقی در سرتاسر جهان، تصادفی نیست. درحقیقت تکراری بودن، به آن نوع از گوش دادن فرامی خواند که ما آن را موسیقایی می دانیم. مسیری آشنا و لذت بخش را در ذهن مان هموار می کند و به ما اجازه می دهد هنگام شنیدن موسیقی، با هر عبارت، مشارکت و آن را پیش بینی کنیم.
آیا بدون تکرار، موسیقی میتواند وجود داشته باشد؟
موسیقی یک ابژۀ نهادین و معین نیست و آهنگسازان آزادند هر گرایشی که در موسیقی شکل گرفته باشد را نادیده بگیرند. در طول سدۀ گذشته، تعداد زیادی از آهنگسازان در کارهای خود از تکرار اجتناب کردهاند. در پژوهشی که اخیراً در آزمایشگاهِ درک موسیقی انجام دادیم، نمونههایی از این نوع موسیقی با آهنگسازی هنرمندان سرشناس قرن بیستم همچون لوسیانو بِریو و الیوت کارتر را برای شرکت کنندگان پخش کردیم. برخی از این نمونهها بهصورت دیجیتالی تغییر داده شده بودند، امّا شرکتکنندگان از این تغییرات اطلاع نداشتند.

نسخههای تغییر یافته میبایست خیلی ناجور بوده باشند، چون نسخۀ اصلی آنها را تعدادی از برجسته ترین آهنگسازان سالهای اخیر ساخته بودند، و نسخههای تغییریافته بدون توجه به تأثیر زیبایی شناختیْ سر هم شده بودند. با این حال، در این پژوهش به نظر شنوندگان نسخههای تغییر یافته لذت بخشتر و جذابتر بودند. از همه جالبتر اینکه شنوندگان احتمال اینکه این نسخهها را یک هنرمند ساخته باشد از اینکه یک کامپیوتر به صورت تصادفی آنها را تولید کرده باشد بیشتر دانستند. شنوندگان در این پژوهش دانشجویان دوره کارشناسی بودند که در زمینۀ موسیقی هنری معاصر نه آموزشی دیده بودند و نه تجربهای داشتند.

وقتی یافتههای این پژوهش را در سال ۲۰۱۱ در نشست سالانۀ جامعۀ تئوری موسیقی و برای مخاطبانی ارائه دادم که دانش بسیار بالایی دربارۀ این رپرتوارها داشتند، برخی از آنها بسیار شگفتزده شدند. شگفتی آنها از این بود که دریافتند نسخههای تحریف شده تا حد زیادی قابل قبولاند، حتّی برای آنها که خودشان متخصص بودند و میدانستند در حال گوش دادن به نسخه های تحریف شده هستند.